همکارها قیافه گرفتهاند. حالا چرا؟ رییس گفته کار من را که بلد نیستند پس غر نزنند و کار خودشان را انجام بدهند. خانمها قیافه گرفتهاند. برای من که اهمیتی ندارند. بروند گم شوند. من کار خودم را میکنم. همینطور آهسته جلو میروم شاید خورشید از پشت ابرها بیرون بیاید.
چیزهایی درهم...
برچسب : نویسنده : mchizhaiedarhama بازدید : 181 تاريخ : سه شنبه 30 مهر 1398 ساعت: 2:59
زیادی سوال پرسیدم و کنجکاوی کردم. نباید اینقدر صمیمی میشدم. هیچ مهم نیست این هم برای خودش تجربهایست. خوب و خوش و آروم باش. سه صفحه نوشتم که تذکری که رسید باعث شد دوستش نداشته باشم.
چیزهایی درهم...برچسب : نویسنده : mchizhaiedarhama بازدید : 219 تاريخ : سه شنبه 30 مهر 1398 ساعت: 2:59
حالا باید اروم باشم. همه چی خوب پیش میره. و من خوشحالم.
چیزهایی درهم...برچسب : نویسنده : mchizhaiedarhama بازدید : 215 تاريخ : سه شنبه 30 مهر 1398 ساعت: 2:59
دلشوره دست بردار نبود و البته کمردرد. حالا کنی بهترم و سعی می کنم آخر هفته روشنی بسازم.
چیزهایی درهم...برچسب : نویسنده : mchizhaiedarhama بازدید : 230 تاريخ : سه شنبه 30 مهر 1398 ساعت: 2:59
عصرهای جمعه دلگیرند. از صبح روشن و شاد بودم. نمی دانم چه شد که به قعر تاریکی سقوط کردم. البته برای چند ساعتی. حالا بهترم. دمنوش گل گاوزبان هست و پولکی اصفهان. کتاب خواندنی دارم. و می خواهم کمی به کار پایان نامه برسم. هفته بعد روشن است.
چیزهایی درهم...برچسب : نویسنده : mchizhaiedarhama بازدید : 232 تاريخ : سه شنبه 30 مهر 1398 ساعت: 2:59